دل نوشته هایم برای کودک ایندم

به روزرسانی

1398/10/12 17:23
نویسنده : Patrick
136 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جان خوبی؟چون دوس نداشتم حرفام اینجا غمگین باشه خواستم الان که حالم ارومتره هم باهات حرف بزنم حرفای اون روزم تو دوره ای بود که واقعا الانم که بهش فکر میکنم بغضم میگیره 

هنوزم اون قضیه هست ولی کمی بهتر شده یا شایدم من قویتر شدم .متاسفانه یا خوشبختانه آدما به هر چیزی عادت میکنن در نهایت.

این روزا با هر روشی بتونم خودمو توجیه میکنم که زندگی اینجوری نمیمونه و روزای شاد میرسن بالاخره ولی از همه طرف فشار روم هست.

حتی نمیدونم دیگه مخاطبم تو باشی اینجا یا نه،شاید الان فقط دارم با خود ایندم حرف میزنم که بهش بگم با اینکه داغونم ولی تسلیم نمیشم و میدونم که تو اینده روزای تلخ و شیرینی رو میبینم دوست دارم به خود الانم بگم اینقدر با فکر کردن خودتو داغون نکن ولی میدونم که ادم نصیحت گوش کردن نیستم.

ذهنم خسته است دوست دارم یه روز بگذره که استرس اینده رو توش نداشته باشم

گفته بودم بهت که من همیشه ادم خوشبینی بودم حتی تو تلخ ترین شرایط حتی الانم که با این حال دارم باهات حرف میزنم بازم امید دارم به مهربونی خدا و میدونم اگه یه روز این امیدرو از دست بدم خودمم از بین رفتم ولی همه چیز تو ذهنم گنگ و مبهمه خودمم نمیدونم چی میخوام الان.این‌گنگ و گیج بودن این روزا بدجور بهم چسبیده چه تو این متن شلم شوربا چه تو افکارم و چه توی چهره خسته م

خدایا خودت کمکم کن که فقط تو میتونی

+ممنون مامان صدرای عزیز من بلد نیستم جواب کامنت بدم بدون تایید کردن🤦‍♀️بهترینارو براتون آرزو میکنم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان نرجس خانوممامان نرجس خانوم
13 دی 98 20:23
چه خوب ذهن آشفته تون رو بیان کردین امیدوارم روزگارتون آروم شه کاش منم این مواقع میتونستم بنویسم و آروم شم