دل نوشته هایم برای کودک ایندم

ای بابااااا

1399/10/17 9:27
نویسنده : Patrick
195 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فینگیل مامان خوبی؟یهو به خودم اومدم دیدی آذر گذشت دی هم رو به تمامه من هنوز آپدیت نکردم اینجارو.واقعیتش یکم بی حوصله ام این روزا ینی فک کنم همه آدما این روزا بی حوصله ان .

یکمم! پر از خشم و غصه ام واسه اتفاقایی که نباید میفتاد واسه اتفاقایی که بعضی وقتا باعث میشن به خودم ‌بگم نکنه خدا واقعا طرفای ما تو میدان دیدش نیست.

حالا بزرگ شدی میفهمی ولی یه حسی هست آدم از شدت حرف های تو دلش نطقش کور میشه الان من اونجوریم حرف نمیتونم بزنم.این روزا بیشتر از همیشه مخاطب حرفام خداست و تو دلم هم باهاش حرف میزنم.ولی بازم میخوام با تو صحبت کنم هر چند که دلیل اصلی بغض و ناراحتیم مال یه اتفاق دردناکه که همه ما میدونیم و دلمون کبابه ولی....بگذریم...

میدونی من دختر لوسی نبودم ینی ته تغاری بودم ولی رفتارام معمولا مناسب بوده بعضی وقتا میگم کاش لوس بودم کاش بچگی میکردم کاش دیوونگی میکردم چون خیلی زود آدم پرت میشه تو مشکلات زندگی انگار زندگی من هر کاری که میتونستم بکنم تا ۱۸ سالگی بود و از اون به بعدش شد استرس و مریضی عزیزان و از دست دادن. بعضی روزا که حالم بهتره به تو فکر میکنم بیشتر اوقات ذوق میکنم از فکرت ولی گاهی اوقات میگم چرا؟!چرا باید بخوام به دلخواه خودم یه آدمو بیارم تو همچین دنیایی؟ الان ممکنه بگی مادر من تو اول ازدواج کن.باید بگم که به هرحال درصد بالایی از دلیل ازدواج کردن احتمالی من در آینده بچه دار شدن بوده همیشه.چقدر دنیای آدم میتونه تغییر کنه توی چند ماه.چقدر تلخ تر شدم .چقدر هر ماه دلم واسه خود قبلیم که امیدوارتر بود تنگ میشه.اصلا چرا الان که اینقدر تلخم مینویسم نمیدونم.....فعلا

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)