دل نوشته هایم برای کودک ایندم

ترس...و...

1399/7/23 7:25
نویسنده : Patrick
210 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان خوبی؟من نیستم 🙁باز من ناراحت و عصبی شدم و به اینجا پناه آوردم. 

میدونی چیشده دانشگاه به ما گفته بیاین برین کاراموزی تو بیمارستانا (تو این وضع!!) و من میترسم نمیخوام خدای نکزده عزیزانمو تو خطر بندازم نمیدونم باید چیکار کنم برم این دو ترم تو پانسیون یا کار دیگه ای کنم.من از این رشته متنفرم و حالا باید علاوه بر اینکه کاربو میکنم که ازش متنفرم در معرض فشار و استرس و خطر هم باشم بخاطرش.

میترسم واقعا 😭کاش خدا یه معجزه میکرد 

اپدیت!:کاراموزی نمیرم😬اختیاریش کردن منم صددرصد تصمیمم به نرفتن بود.خدایا مرسی🤩

چند ماه دیرتر فارغ التحصیل میشم احتمالا ولی فدای سرم .ان شاالله خدا مواظب همه آدما و خانواده منم باشه زودتر دارو و واکسن مناسب کرونا پیدا بشه .

در مورد اقای (x) هم باید بگم الان نیومدنش با این وضع گرونی مملکت واسه من نشون دهنده هوش بالای اقتصادی و منطقشه😂راحت باش حاجی حتی اگه اسمون سوراخ شه تو رو بذاره جلوم در حال حاضر توان مالیشو ندارم😂بذار حالا فعلا چندسال سینگل طور باشیم ببینیم چی میشه فعلا که هر چی سنم میره بالاتر از ازدواج بیشتر میترسم😅

خدایی خودمم دلم نمیاد پای تورو بکشم تو این کشور😂احتمالا خدا هم چون دلش نیومده من و باباتو بهم نمیرسونه😂

پ.ن میگم مامان جان بعدا اینارو میخونی نگی وای مامانمم چه هول شوهر بوده ها! شوخین اینا من هنوز در مرحله کراش زدن رو بازیگرای خارجی قفلم😂اتاق خودمم با تهدیدای مامانم(مامانبزرگت)تمیز میکنم چند وقت یه بار.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)